۱۳۹۲ بهمن ۱۸, جمعه

چند دقیقه فیس بوکِ مریض !

Omid Shaabani
آیا خوشگذرانی همان ابتذال است ؟ آیا مرزی میان خوشگذرانی و ابتذال وجود دارد ؟ یک نفر از آن طرف پاسخ داد: نه عزیز جان هیچ چیزی مبتذل نیست فقط نوع نگاه تو و آدماست که ممکنه به نظرتون یه چیزی مبتذل باشه .بعدم وقتی قراره هممون بریم زیر خاک دیگه چه فرقی میکنه . با تردید پاسخ دادم چرا هنوزم یه فرقی هست وقتی هنوز تو همین جامعه ایران 40 درصد مردم زیر خط فقرن ازون بقیه هم 90 درصد فقر فرهنگی دارن خوب پس آدم میگه شهرام شبپره مبتذله دیگه ولی شاهین نجفی که از درد میخونه مبتذل نیست. دیدی؟ فرق میکنه .منم دوس دارم هر شب مست باشم و برم تو دیسکو برقصم ولی وقتی اطرافیانت با فقر دست و پنجه نرم میکنن آدم احساس ابتذال میکنه درد میکشه دوس داری همه اونا که درگیر فقرن بیان اونجا باهات برقصن دوس داری اونایی که درگیر مذهبن اونایی که فقر فرهنگی دارن چیزایی که بهش فکر میکنیو بفهمن . بفهمن که تو رنج میکشی که اونا نمیفهمن ............................تازه ما که دیسکو نداریم تو ایران بیا همین عرقمون و بخوریم برقصیم ولش کن این حرفارو
Top of Form
 · 
Iman Izadpanah
آرزو داشتم بگویم سرزمین عجایب اما افسوس در این سیرک عجایبی که بازمانده و نمودِ رنجور وطن است ابتذال سخت ریشه دارد ، ابتذال وجدانِ معذبِ من و توست از نا آزموده ها، هر آنچه دور می کندمان از تیرگی های جاریِ روز. خاستگاه تمام این تعاریف همان سیستمی است که به آموزش می شناسیمش و این آموزش و الگوی دوست داشته ها و ناداشته ها از یکطرف و آن استبداد از سمتی دیگر ، لازم و ملزوم یکدیگرند و دستگاه اجرایی ناپدیدِ اوامرِ اجتماعی عروسک شکل ، که پیاده ها نهایتِ شادیشان نباید از راحتیِ شل شدنِ مقطعیِ نخ هایِ این خیمه شب بازی فراتر رود که پشتِ صحنه ی این اجرا نا آزموده است و مبتذل ، شاید .
فرهنگ در زمانه ای که حقوق شهروندی محلی از اعراب ندارند معنایی جز دل خوش کنکی مخفی و سانسور شده نمی تواند داشته باشد و هر چیز می تواند باشد جز آنچه باید ، و تعالیِ این فردیت که به همراهِ کلیتِ روان و جاری ، مغلوبِ و مسحورِ قطب های این چرخه شده اند ، مسلما در این فراموش خانه غایب است .
گناهِ این فقر فراتر از آنست که بتوان به گردنِ قطب ها و زمانه انداخت که تقصیر کار منم ، تویی ، هر آن هنگام که انسانیت را بی صدا با دروغ معاوضه می کنیم و از این سقوط و افول ککمان نمی گزد . معیشت در این میان الصاق کوچک و رنگین این دردنامه است که به سان وزنه ای روی کاغذ ، اوراق را نگاه می دارد تا باد گذر کند ، بی ثمر .
ای کاش افق های گذران این شهر تماما به رنگ واژگان تو بود و این فرهنگ ، این مشت گره کرده ی مخفی در آستین ، اینقدر مهجور نبود .
بنوشیم ، برقصیم ، شاید این شادی و به تعبیری خوش گذرانی واگیر داشت ، همه گیر شد و خدا را چه دیدی شاید همه مان را شست و برد ، جایی بهتر
و چقدر ما آوانت گاردیم بزن لایکو بیاد
26 minutes ago · Like · 1

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر