۱۳۹۴ اسفند ۲۶, چهارشنبه

پاورقیِ ریزی از یک موجودِ گرسنه

سلام من گشنمه!
خلاصه ی کلام اینکه کمال گرایی ما رو بالاخره یک روز به باد می ده!
میونِ هزار جور مشکل و مشغله ی ریز و درشت، اینکه متنایی رو از اینستاگرام بذارم اینجا دیگه نوبره!
شاید بد نباشه اگه گهگاهی مثل پستِ قبل و احتمالا چندتا پستِ بعدی ، یه چندتایی رو از فیس بوک یا اینستاگرامم هم بیارم اینجا تا همه کنار هم جمع باشن ، و هر متنی که از اینستاگرامم به اینجا هم منتقل کنم با یه پی نوشت مشخص می کنم چون راستش چیزی که برای اینجا می نویسم فرق داره با اینستا و فیس بوک و غیره ، گاهی هم متنای اینجا رو اونجا می ذارموکه شاید شمای عزیز بپرسی که اصلا چه نیازیه به این توضیحات!خب، سوال خوبیه :)
-و این وسط جا داره از شما مخاطبینِ جان که با نظرها،پیشنهادات و انتقاداتون من رو سر ذوق میارین کمالِ تشکر رو بکنم!از دیوار صدا دربیاد از شما یه صدای کوچولوام درنمیاد!
دم عید واسترس هایی که تا بعد از عید با ابهام و کاهنده باقی می مونن ، و منی که در گرسنگیِ تمام به این کار مشغولم :)
خاکستری ها همیشه هستن ، جایی نمی رن ، پس از غذاتون لذت ببرین ، گاهیم ادبیاتتون رو خاکی کنین ، به جایی بر نمی خوره :)

پی نوشت : احساس نهنگ گونه ای دارم این روزا ، که به دلیل عزیمت برای غذا از توضیح بیشتر معذورم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر