۱۳۹۳ تیر ۱۱, چهارشنبه

هویت های جیبی

ما را از خود برده اند ، ما را از خود به دورها و دورها برده اند و در گوشه ای خلوت به دور از دید انداخته اند ، جایی خوش آب و هوا برای بویِ سعادت شکلِ پوسیدن ، نگاهی برای فساد ، نگاهی برای نعش های متعفن ، نگاهی از ما که زمانی رطوبت داشت و اکنون جدا از اصل در پیِ مقصدِ بدبویی سرگردان جستجو می کند صدای ارواحِ تهی دانِ وجدان را
و ما، مایی که هویت را فرسنگ ها پیش از جیب خود اخراج کردیم و در شمارگانِ اعتبار اسقاط کردیم و غیره هایی که هیچکدام خاطره ی به درد بخوری از آن پس به یادگار نداریم
سوال ! آقای رهگذر شما اثری از حق در وجودِ خود یافته اید در سرزمینِ موعودی که ما و تمام وجودهای سرگردانِ کائنات در آن فرود آمده ایم؟ یا شاید فقط من بودم که آدرس را اشتباهی آمدم آنهم روزی که روزِ من نبود!
شاید هم از صفحه ی نابجایی شروع به زندگی کردیم آنگونه که نباید داستانمان را پیدا کنند و بخوانند روزی در عصر جمعه ای و تلخ خندی کنند که باز هم تکرار...
فکر می کنم باز هم آوای اشتباه بود که طبیعت را به اشتباه باری دیگر از سبزی به سوی فسادی متعفن بیدار کرد برای روزی و اشتباهی دیگر ... شاید هم تنها توهمی باشد یادگار از روزی...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر