۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

waiting tables , new horizon beyond the counter ... Suddenly here , me & the world relieving itself ...


از پشتِ میز بلند شدم  و همونطور که سیگار رو توی قهوه های سوخته جا می گذاشتم به سمتِ پیشخون کشیده شدم ، نگاه می کردم اما می دونستم که دیده نمی شم ، نه اون ها من رو و نه من اون ها رو ... برگشتم ، نشستم ، کشیدم ...
امروز اما گذشتم ، از پیشخون ، و دیگه نامرئی نبودم در سمت مقابل ، خودم رو اون سمت می دیدم ، پشت میزِ همیشگی ، که چقدر کاغذی نشسته بودم و قهوه هایی که پشتشون دود می کردم ...
ناگهان ، روزِ جدیدِ من در کافه ، همان کافه ی قدیمِ همیشه ، دنیایی که نامرئی بود ، پنهان بود اما دیگه نه ... رقصی که غریب تنها مرا نظاره توان بود ...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر