گاهی به زخمامونه شاد بودن
شده خیلی دفعه ها که بدونِ زخم تنها سرنوشتمون شده یه گوشه ی دنج از بیابونِ ساکت و خاکستری برای یه به گل نشستنِ عصرگاهی توی همین ساحلِ امروز
عجیبه اما زخم می تونه رنگِ تعلق باشه ، می تونه رنگِ قهوه ی تلخی باشه که بیدارت نگه داره تا به مقصد برسی ، که می تونه حتی شکل آرامش باشه ، که حداقل دلیلِ این بشه که اسیر هزار و یکجور دردِ دیگه نشی
گاهی خوشبختی رنگ همین زخمای کوچیکه ، شاید حتی شبیهِ مقصد هم نباشن لحظه ها یا اون اتفاقِ مرموزی جاری نباشه تو لحظه هات که از روزِ اولِ تاریخ تا آخرینش ازش شعر و اسطوره بسازن، اما چه اهمیتی داره وقتی که توحتی بدونِ شعر هم لبخندی ؟
همین کلمه ها، همین گرم غلت هایی که همه ی توانِ نگاهِ منن روی این دکمه ها و صفحه ها، همین سایه روشن هایی که نه شبیهِ دیروزشونن و نه فردا و شاید این وامدار نبودن شکل ترس باشه اما وقتی که بدونی همه ی صفحه ها و اعداد تنها یه شوخیِ کوچیکن، اون وقته که شاید علتِ خنده ی من رو ببینی وقتی که شاید همه و حتی من هم شبیه قطره ایم
اول صبح و کلمه ها هوای سرکشیِ جنون
فعلا
پ.ن : گردشِ سَبُکِ صبحگاهیِ واژه ها ، امروز صبح
شده خیلی دفعه ها که بدونِ زخم تنها سرنوشتمون شده یه گوشه ی دنج از بیابونِ ساکت و خاکستری برای یه به گل نشستنِ عصرگاهی توی همین ساحلِ امروز
عجیبه اما زخم می تونه رنگِ تعلق باشه ، می تونه رنگِ قهوه ی تلخی باشه که بیدارت نگه داره تا به مقصد برسی ، که می تونه حتی شکل آرامش باشه ، که حداقل دلیلِ این بشه که اسیر هزار و یکجور دردِ دیگه نشی
گاهی خوشبختی رنگ همین زخمای کوچیکه ، شاید حتی شبیهِ مقصد هم نباشن لحظه ها یا اون اتفاقِ مرموزی جاری نباشه تو لحظه هات که از روزِ اولِ تاریخ تا آخرینش ازش شعر و اسطوره بسازن، اما چه اهمیتی داره وقتی که توحتی بدونِ شعر هم لبخندی ؟
همین کلمه ها، همین گرم غلت هایی که همه ی توانِ نگاهِ منن روی این دکمه ها و صفحه ها، همین سایه روشن هایی که نه شبیهِ دیروزشونن و نه فردا و شاید این وامدار نبودن شکل ترس باشه اما وقتی که بدونی همه ی صفحه ها و اعداد تنها یه شوخیِ کوچیکن، اون وقته که شاید علتِ خنده ی من رو ببینی وقتی که شاید همه و حتی من هم شبیه قطره ایم
اول صبح و کلمه ها هوای سرکشیِ جنون
فعلا
پ.ن : گردشِ سَبُکِ صبحگاهیِ واژه ها ، امروز صبح
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر