سیاهچاله های رنگی من,با عطر,با تمام هارمونی موسیقی.
یه نقطه هایی هست که وقتی نگاهت روشون میفته دری رو باز می کنن به
کیلومترها اونطرف تر,سال ها دورتر از اینجا,گاهی یه عطر,گاهی یه موسیقی,یه موزیک و
وقتی به خودت میای که می فهمی چشمات خیلی زودتر از خودت توی این پرش فضا-زمانی غرق
شدن و دارن دست و پا می زنن و تو حتی نمی دونی که چرا .
یه زمانی,یه فصل دیگه ای خیلی دورتر از این فصل,دنیا رنگای دیگه ای داشت,شادیا عطر دیگه ای داشتن,مثل دنیای رنگای گرم آملی , بعد از سال ها,یه سری بهش زدم و نفهمیدم دیدنی که قرار بود فقط چند دقیقه باشه چطور تا انتهای فیلم طول کشید,نفهمیدم که چقدر راحت و خیس بدون اینکه حتی بدونم چرا , محو قشنگی صفحه هایی شدم که دوباره دنیای قشنگی رو به خاطرم آوردن که شاید از یاد برده بودم,لحظه هایی که دیوار هایی از هزار جنس جداشون کرده بودن از ثانیه ی الان,از چشمای الان,دنیایی که یادم رفته بود همینجا کنار چشمامه
یه زمانی,دنیا به همین قشنگی بود,شرشره هایی که تکون می خوردن و همه ی خیالایی که راه می افتادن و زنده می شدن
شاید دنیا هنوزم همونطور باشه
یه زمانی,یه فصل دیگه ای خیلی دورتر از این فصل,دنیا رنگای دیگه ای داشت,شادیا عطر دیگه ای داشتن,مثل دنیای رنگای گرم آملی , بعد از سال ها,یه سری بهش زدم و نفهمیدم دیدنی که قرار بود فقط چند دقیقه باشه چطور تا انتهای فیلم طول کشید,نفهمیدم که چقدر راحت و خیس بدون اینکه حتی بدونم چرا , محو قشنگی صفحه هایی شدم که دوباره دنیای قشنگی رو به خاطرم آوردن که شاید از یاد برده بودم,لحظه هایی که دیوار هایی از هزار جنس جداشون کرده بودن از ثانیه ی الان,از چشمای الان,دنیایی که یادم رفته بود همینجا کنار چشمامه
یه زمانی,دنیا به همین قشنگی بود,شرشره هایی که تکون می خوردن و همه ی خیالایی که راه می افتادن و زنده می شدن
شاید دنیا هنوزم همونطور باشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر